تحولات لبنان و فلسطین

قدس آنلاین / رقیه توسلی: اگر از من سوال شود خشمگین هستید؟ با فریاد می گویم؛ بله... البته از آن دست عصبانیت های بی فایده... چون می دانم این شهر نازنین، فردا هم قاشق های بعدی استرس را به خوردم می دهم.

اینها جملات آقای همسر، پشت تلفن است... برافروخته شده از دست شهری که ماشین دارد، اما جای پارک ندارد. که مردمش هرروز گرفتار و گلاویز پارک اتومبیل هایشان هستند. دلش به حال زجر کشیدن خودش و آدم های مثل خودش می سوزد.

تلفن پُردرد و دل که تمام می شود؛ با خود تکرار می کنم امان از این معضل کهنه ی دوسَر... چرا شهرداری اجازه ساخت و ساز می دهد به ساختمان های چندین طبقه ی بدون پارگینگ!؟ چرا مراکز خرید و پاساژها و ساختمان های تجاری و پزشکی، بدون محل پارک، افتتاح می شوند!؟ چرا شهرها، پارکینگ های چندطبقه ندارند؟ چرا برای مردم، برنامه مشخصی تکلیف نمی شود که خودروهایشان را در خانه بگذارند و بتوانند با ناوگان درون شهری جابجا شوند؟

دارم فکر می کنم تا کی قرار است از این بیچارگی و بی سر و سامانی، مردم و شهر در عذاب باشند. از کابوس جریمه پلیس و توقف نابجا و خوف دیدن تابلویِ "حمل با جرثقیل". و به آقای همسر که به نحو غریب و خودتنبیه گرانه ای می گوید: بعد از سه بار مسیر را دورزدن و چهل دقیقه تاخیر، حالا دوکیلومتر آنطرف تر پارک کرده ام و مثلاً دارم می روم سر قراری که یک ساعت پیش بود...

هنوز در حال و هوایِ خودروسواران بی پارکینگ ام که موسیقیِ تماس آقای همسر پخش می شود. گوشی را برمی دارم، آرام تر شده است... از آن دست آرامش های بعد از طوفان که از سرِ ناچاری و تسلیم است.

باطمأنینه می گوید: به بدقولی متهم شدم و به بی توجهی... چقدر من این شهر را دوست دارم!!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.